تجربه 1 = يک نکته جالت تو دروه عزت نفس گفتيد خيلي بهم کمک کرد و گفتيد که اينو انجام بديم و اون کار اين بود که زماني که فردي با شما صحبت ميکنه و از شما ايراد ميگيره يا کاري ازمون درخواست ميکنه در همون لحظه به اون فرد جواب بديد و نگذاريد بعد از اينکه تمام صحبتشو انجام داد شما به سوالش پاسخ بدين .
جالب اينجاست که من اين کارو انجام دادم و خوب بود ز نتايجي که برام داشت اين بود که قبلاً که جواب سوالات بقيه رو نميدادم و از خودم دفاع نميکردم بعد که ميومدم خونه حالم تا چند روز بد بود و احساس گناه داشتم و با خودم ميگفتم چرا جواب اون فرد پررو رو ندادم . در واقع حق با من بود و از اينکه جواب اون فرد رو ندادم ناراحت ميشدم اما الان زماني که جواب طرف مقابلم را سريع ميدم احساس خيلي بهتري دارم و احساسم نسبت به خودم خيلي بهتر ميشه و ديگه خودم با دست خودم حال خودمو بد نميکنم
تجربه 2 = واقعاً فکر ميکنم که اين دوره شما مثل يک دانشگاه هست و هر دفعه که نت برداري ميکنم دفعه بعد که گوش ميدم جديده برام
خدارا شکر در طي اين جلسات هر تمرين را انجام دادم و اعتماد به نفسم واقعا تغيير کرده نسبت به قبل و احساس لياقتم هم بيشتر شده و نشونش اينه که نعمتاي بيشتري وارد زندگيم شده و قطعا بخار اينه که خودم خودمو بيشتر قبول کردم ، رفتار ديگران با من تغيير کرده و نشونه هاشو دارم ميبينم ، يعني واقعا تقريبا همه افراد بهم احترام ميزارن ، خيلي حالم بهتر شده نسبت به قبل
يکي از مهمترين اتفاقات اينه که نظر ديگران را در ذهنم خيلي کمرنگ کردم و اين باعث شده که خيلي بيشتر از زندگيم لذت ببرم و بتونم خودم باشم و تواناييهامو نشون بدم و نترسم وسعي ميکنم توي جمع ها و جاهايي که لازم هست نظرم رو با قدرت ابراز کنم و نترسم از مخالفت ديگران با نظر خودم و همونطور که گفتيد غلبه کردم بر ترس هام و با افراد غريبه خيلي راحت تر هستم متشکرم به يک نتيجه ي ديگه هم رسيدم و اونم اينه که فهعميدم بايد هر وقت به جلسه آخر رسيدم دوباره از جلسه اول شروع کنم و اينها را اينقدر مرور کنم که تبديل به عادت ام بشه
تجربه 3 = جلسه سوم خيلي بهم کمک کرد نميدونم چرا قبلا اينقدر به خودم احساس گناه ميدادم و از وقتي که فهميدم ديگه اين کارو نميکنم و اين خيلي بهم آرامش ميده من اين جلسه را چند بار گوش دادم و هر دفعه بيشتر بهش فکر ميکنم که خودمون با افکار خودمون خودمون را منهرف و خراب ميکنيم و به خودمون حال بد ميديم فهميدم که تقصير خودمه
حالا ديگه اون احساس گناهه داره کمرنگ و کمرنگتر ميشه و من هي گوش مي دم و مي نويسم و بهش فکر مي کنم و با خودم ساعت ها راجع بش حرف مي زنم و فکر ميکنم بايد بازم گوش بدم تا جز ذاتم بشه ، مثل نفس کشيددن بشه
از احساس گناه به فرزندانم هم رات شدم قبلا فکر ميکردم که من مسئول هستم و خيلي به خودم احساس گناه ميدادم ولي متفاوت شده قبلا همش با خودم ميگفتم : اي کاش فلان کار را نمي کردم . اي کاش فلان تصميم رو نمي گرفتم . اي کاش فلان ايده رو عملي نکرده بودم يا ميکردم
حالا فهميدم که بايد به تصميماتم احترام بزارم و بدونم که اون زمان بهترين تصميم را گرفته بودم و خودمو همينطوري بپذيريم با اشتباهات گذشته ام
تجربه 4 = وقتي دارم به رفتارهاي خودم نگاه ميکنم تعجب ميکنم خيلي از کارها را که انجام ميدادم به خاطر اين بود که ديگران تاييدم کنند از وقتي که فهميدم مشکل کجاست و دوره عزت نفس را گوش دادم فهمريدم که براي تغيير خودم بايد به هر چي گوش ميدم عمل کنم و زياد حرف هاي شما را گوش بدم چون تکرار باور ميسازه خيلي جالب بود ديگران تغيير را در من احساس کردند و ميگفتند که چقدر تغيير کردي و ميگفتند چقدر خلاق تر شدي ولي در اصل من عزت نفسم بيشتر شده بود چند موردشو اينجا ميگم
1: چون عزت نفس کمي داشتم زياد آرايش ميکردم يا بهتره بگم آرايش زيادي ميکردم درسته که به نسب خيلي ها کم بود ولي با اينکه آرايش را دوست نداشتم بازم بخاطر حرف مردم و ديگران آرايش ميکردم
جالب اينجاست که از وقتي که تصميم گرفتم روي خودم کارکنم متوجه شدم همسرم هم اصلا دوست نداره من آرايش کنم و هميشه ميگفت تو بدون آرايش زيبا تري ولي من نميشنيدم ، حتي الان هر جا هم که ميرم تائيد هم ميشم که چقدر خوبه که تو آرايش نميکني و خوش به حالت تو زيبائي و نياز به آرايش نداري، و متوجه شدم که همه من رو بدون آرايش زيبا ميبينن و دوست دارند .
2: من قدم خوبه و بلنده وي خودمو اذيت ميکردم و در مهماني ها کفش پاشنه دار ميپوشيدم که همه بگن عجب هيکلي داري و حالا فهميدم که کارم اشتباه بوده و بايد براي خودم زندگي کنم و به خاطر اين افکار به پاهام آثيب نزنم
3: چون عزت نفسم پايين بود نميتونستم نه بگم و به همه پول قرض ميدادم و اونها هم پس نميدادند و منم خودخوري ميکردم و فکرم به هم ميريخت و چون عزت نفسم پايين بود حتي روم نميشد که زنگ بزنم بهشون و بگم پول من رو پس بده خودم الان لازم دارم، بي پولي ميکشيدم اما به اونها نميگفتم ، حالا فهميدم که کلا به کسي پول قرض ندم و جالب اينه که ديگه کسي از من درخواست هم نميکنه
4: موهام بلند بود وخيلي اذيتم ميکرد ولي حاضر نبودم کوتاه کنم ميگفتم زشته ديگران چي ميگن ولي بعدش که تصميم گرفتم براي دل خودم زندگي کنم کوتاهش کردم و جالبه که همه گفتند که چقدر خوب شدي و بهت مياد
5: قبلا ميخاستم لباس بخرم همش دنبال لباس خاص يا مد بودم ولي الان دنبال لباسي هستم که باهاش راحت باشم حتي از وقتي که ازدواج کردم طبق سليقه همسرم خريد ميکردم و حتي رنگ مورد علاقه اون رو ميپوشيدم و زماني که شروع کردم روي خودم کار کنم فقط تنها ميرم خريد و طبق سليقه ي خودم خريد ميکنم و به مد و حرف ديگران کاري ندارم ديگه . شما هر کاري بکنيد بازم هر کسي يه حرفي ميزنه
6: ياد گرفتم خودمو همينطوري که هستم قبول کنم و به نظر و حرف بقيه کاري نداشته باشم
متشکرم از شما استاد ناظمي عزيز
تجربه 5 = تازه فهميدم مشکل اصليم از کجاست ، من کارهاي هنري انجام ميدم ولي نسبت به زمان و تلاشي که ميکنم نتايج خيلي کوچک هست و همين باعث شد که انگيزه هام رو از دست بدم چون کارهام تا يک جايي پيش ميرفت ولي به پايان نميرسيد و اين اتفاق چندين بار تکرار شد و من هربار من شوکه مي شدم که چرا اينجوري شد؟ و همه چيز بهم ريخت هر چي فکر ميکردم که کجاي ذهنم ايراد داره يا چه باري مشکل داره درون من پيداش نميکردم و نميفهميدم مشکلم کجاست تا اينکه شما توي يکي از استوري هاتون يک سوال مطرح کرديد
چرا بعضي افراد با سواد و تلاش کمتر و تجربه کمتر پول بيشتري ميسازند و بعد در مورد عزت نفس گفتيد و با خودم گفتم اين يک نشونه است و باعث شد که من دوره عزت نفس را تهيه کنم و روش کار کنم
تا رسيدم به جلسه سوم يا چهارم که در مورد احساس گناه بود و بعد فهميدم که من احساس گناه داشتم از گرفتن پول از ديگران و رائه محصولم و فقط به اون چند ساعت کارم نگاه ميکردم و بعد نسبت به مبلغ احساس گناه داشتم ولي غافل از اينکه من سالهاي سال کار کردم تا به اونجا برسم
بعد شروع کردم به نوشتم تلاش ها و قدم هايي که براي متخصص شدن در کارم گذاشته ام و بعد همشو محاسبه کردم و بعد به اين نتيجه رسيدم که اگر من 10 برابر اين مبلغ را هم بگيرم بازم کمه و الان که فهميدم مشکل کجاست در ذهن خودم ارزش جنسم 10 ها برابر قيمتش شده است و خيلي راحت ميتونم قيمت بدم و مشتري هم راحت ازم خريد ميکنه
فهميدم ترس داشتم از ارائه محصولم از ارائه خودم و گفتن خوبي هاي محصولم و احساس گناه داشتم که راحت پول دربيارم
*** ميخوام دوره افزايش عزت نفس را سفارش بدهم ***
تجربه 6 = متاسفانه من خودم رو لايق موفقيت و ثروت و خوشبختي نمي دونستم! خب طبيعيه که وارد زندگيم هم نميشدن! فهميدم تا وقتي من خودم رو لايق بهترين ها ندونم، بهترين ها وارد زندگيم نمي شن!
اگرم موفقيت يا موقعيتي رو با تلاش زياد بدست بيارم، زود از دست مي دم. همه دليلش احساس عدم لياقت و عذاب وجدانه!
وقتي فکر ميکنم که چرا خودمو لايق موفقيت و ثروت نميدونم اينه که فکر ميکنم بايد خيلي سخت کار کنم تا ثروت بياد يا اينکه باورم اينه که وقتي ميشه با پرايد راه رفت چرا بايد ولخرجي کرد و ماشين بهتر گرفت ، فکر ميکنم يک ايده ي مينيماليتي دارم که ميگه فقط خونه و ماشين داشته باش ديگه بسه بيشتر از اون زياده خواهي هست نمي دونم اينها چه ربطي به عزت نفس داره ولي قطعا داره چون من خودمو لايق چيزهاي بهتر نميدونم ، خيلي دارم سعي ميکنم که خودمو لايق بدونم ولي همش نميشه ميتونم بگم با اين چند باري که دوره عزت نفس را نگاه کردم بيشتر خودمو لايق دونستم ولي بازم کمه بايد بازم گوش کنم .
اين احساس لياقت در همه ي قسمت هاي زندگيم هست ، خودمو لايق غذاي خوب و ماشين خوب و خونه ي بزرگ نميدونم ، فکر ميکنم بخاطر سالها جلسات بسيج و مساجد و خانواده اي هست که داخلش بودم وقتي که لباس ساده اي ميپوشم احساس بهتري دارم و وقتي لباس شيک ميپوشم احساس گناه ميکنم .
انشاالله بتونم توي اين مورد رشد کنم و بيام و تجربمو به شما بگم ولي بازم همين که تا الان فهميدم مشکل از کجا بوده خيلي خوشحالم
تجربه 7 = استاد واقعاً مطالب و تمريناتي که در اين دوره گفته شده رو بايد با طلا نوشت، من بالاخره فهميدم که چرا يک سري از خواسته هام که مينويسم رخ نميدن من در مورد تمريني که در جلسه پنج گفتيد خيلي فکر کردم و فهميدم دليل اينکه من به خواسته هايم نميرسم اينه که من به دليل کمبود عزت نفس و عدم خودباوري هيچ قدمي در راستاي خواسته هايم بر نميدارم و خودمو شايسته نميدونم ، تازه فهميدم که معنيه ايمان داشتن يعني حرکت کردن ، وقتي من ميترسم يک سري کارها را انجام بدم يعني ايمان ندارم يعني بايد بازها و بارها بايد منطق هايي براي خودم بيارم تا به ذهنم بفهمونم که بايد انجامش بده و ايمان داشته باشه و خيلي وقت ها هم بايد فقط انجام بديم و بعد با ديدن نتايج ايمانمون قوي ميشه ولي اينم ايمان ميخواد
ما وقتي روي باورهامون کار ميکنيم يک سري ايده هاي حرکتي بهمون گفته ميشه، مثلا من در کسب و کارم يکسري ايده ها بهم گفته ميشه ولي چون ايمانم کمه يا بهتر بگم عزت نفسم کمه جرات انجامش را ندارم
واقعا جلسه شش تکميلي خيلي برام موثر بود و باعث شد که قانون تکامل را بيشتر درک کنم ، و فهميدم که خودباوري قدم به قدم ايجاد ميشه و يک کسي که کل زندگيش تحقير شده نميتونه يک دفحه باور کنه که ميتونه به يک جايگاه خيلي بالا برسه و بايد قدم به قدم ايجاد بشه با رسيدن به هدفهاي کوچکتر يعني من بايد فقط سرعتمو بيشتر کنم و هدف هاي کوچيکتر را زودتر تيک بزنم تا به هدف هاي بزرگتر برسم مثلا يکي از هدف هايي که براي خودم گذاشتم اين بود که بدنم بهتر بشه و برم بدنسازي و اين کار را هم کردم و هدفم اينه که اصلا به اين کار نگيرم که بدنم چه زماني خوشگل ميشه فقط دو سال باشگاه برم و خداروشکر الان چند ماهه که باشگاه ميرم
تجربه 8 = دوره عزت نفس تا همين جلسه نهم که تا الان ديدم و تمرين هارو انجام دادم باعث شد که باورهام تغيير کنه و اين انگيزه و نيرو رو در من ايجاد کنه تا بتونم کسب و کار خودم رو ايجاد کنم
من تو نقاشي استعداد داشتم ولي مدرک خاصي ندارم قبلا خودمو تواناييهامو باور نداشتم ولي الان باور دارم که کارم فوق العاده است يعني قبلا هم فوق العاده بود ولي خودمو همش مقايسه ميکردم و براي خودم و کارم ارزش قائل نبودم و فکر ميکردم نميتونم بفروشم و خجالت ميکشم خودمو معرفي کنم
الان که بيشتر ارزش قايلم براي خودم و تمرين ها را انجام دادم ديدگاهم به خودم تغيير کرد و تونستم اولين کارمو بفروشم و چه لذتي داره که بتوني از کار مورد علاقت پول بسازي
تجربه 9 = اين چندمين باره که جلسات دوره عزت نفس رو مرور ميکنم، اما اينبار انگار يه درک جديد پيدا کردم. تازه فهميدم عزت نفس يعني چي. به نظرم، عزت نفس همون باوريه که به خودمون و تواناييهامون داريم.
امروز وقتي دوباره جلسه اول رو گوش دادم، فهميدم چقدر کار دارم و اين دوره قراره تا آخر عمر همراه من باشه. هرچقدر فکر ميکنم، ميبينم هنوز بايد عميقتر روي خودم کار کنم. اين جلسه، قدم اول خودشناسيه و براي تغيير شخصيت و در نهايت تغيير نتايجم ضروريه.
من تصميم گرفتم متعهد بشم و تمرينهاي اين دوره رو دقيق انجام بدم. مهم نيست بقيه چي فکر ميکنن؛ مهم اينه که من چه باوري نسبت به خودم ميسازم، چون همون باور، زندگي منو شکل ميده.
حالا ميدونم که براي رسيدن به رضايت از خودم، توانايي حل مسائل، عشقورزيدن به خودم، پذيرش نقاط قوت و ضعف، کنترل احساسات و حتي رابطهام با خدا بايد قدم به قدم کار کنم. هر کدوم از اين مفاهيم ساده به نظر مياد، ولي براي درک و اجراي هر کدومشون بايد وقت بذارم.
تصميم گرفتم خودمو تحسين کنم، چه تو جمع، چه وقتي تنها هستم، فارغ از اينکه ديگران تاييدم کنن يا نه. چون ميدونم وقتي شخصيت من تغيير کنه، خيلي چيزاي ديگه هم تغيير ميکنه.
متوجه شدم باورهاي محدودکننده زيادي توي ذهنم بوده که عزت نفس پايينم رو نشون ميداد، ولي قبولش نميکردم. حالا وقتشه براي بهبود ذهن و زخمهاي روحيم تلاش کنم. خدا رو شکر که اين دوره رو دارم و با تکرار و عمل به آموزههاش، دارم مسيرمو پيدا ميکنم.
اين آگاهيها برام ارزشمنده، چون از روز اول بهاش رو پرداخت کردم و ميدونستم قراره ديدگاهم به زندگي تغيير کنه. حالا مسئوليت بيشتري نسبت به خودم حس ميکنم و اميدوارم با عمل به اين حرفها، بتونم خودم و شايد ديگران رو هم تحت تاثير قرار بدم.
تجربه 10 = من شروع کردم به تمرين بلند صحبت کردن، اما هنوز گاهي روم نميشه بلند سلام کنم. نميدونم چرا، ولي ترس گاهي برام غلبه ميکنه و باعث ميشه باز هم کوتاه بيام.
البته، يه پيشرفتايي داشتم. جراتم براي روبهرو شدن با ديگران بهتر شده، که خودش يه قدم مثبت براي منه. اما هنوز حس ميکنم يه چيزي کم دارم که بتونم راحتتر اين ترس رو کنار بذارم. شايد زمان و تمرين بيشتري لازمه.
اين مسير برام چالشيه، ولي اميدوارم کمکم اين موانع رو پشت سر بذارم و با اعتماد به نفس بيشتري پيش برم.
*** ميخوام دوره افزايش عزت نفس را سفارش بدهم ***